صنع عشق
فُرادي بسته ای ،من جمع عشقم
تو مهما بسته اي بر سمع عشقم
به هر حرفی که آید از تو مبهوت
بگو از من که من خود شمع عشقم
.
کنف را بسته ام گردی ز شعله
کجا ماها! بگو از ملمع عشقم
خنک طبعم که پرواز از تو گیرد
که از شعر تو شد بر مجمع عشقم
.
تو را شعر حديثي آرزو گشت
به غیر از آرزو،من منع،عشقم
حدائق ،جمع بستان،سرو مسرور
که از حدقه و حرق بر صنع عشقم
فُرادي بسته ای ،من جمع عشقم
تو مهما بسته اي بر سمع عشقم
به هر حرفی که آید از تو مبهوت
بگو از من که من خود شمع عشقم
.
کنف را بسته ام گردی ز شعله
کجا ماها! بگو از ملمع عشقم
خنک طبعم که پرواز از تو گیرد
که از شعر تو شد بر مجمع عشقم
.
تو را شعر حديثي آرزو گشت
به غیر از آرزو،من منع،عشقم
حدائق ،جمع بستان،سرو مسرور
که از حدقه و حرق بر صنع عشقم
تمام داستان،صنعت،صنایع
قراين،صحبتی از جمع عشقم
سیده مریم جعفری
پی نوشت:
۱.فٌرادي:مقابل جمع
۲.صنع:نيکويي
۳.حدائق:ج حدیقه
۴.حدقه:دیده
۵.قرائن: ج قرینه
۶.ملمع:شعر ملمّع
شاعر سیده مریم جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو
