فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

سیدسجاد موسوی – جدید

گوهر حکمت مرا تاب و توانش نیست
گر همی باشدش، قدر بیانش نیست
گر به محال واردِ وادی عرفان شوم
نیست در این شهر غار، جا و مکانش نیست
فرض که نزدم رسید لیلی ابرو کمان
نیست مرا وصل او، حالِ قیامش نیست
در غم هجران تو دل بسی غم زده
صد هزار جام که هیچ، مرگ شفایش نیست
باغ پریشان شده باز زمستان شده
برگ دلم زر شده، باد خزانش نیست
دل بسی سوزد و تَش زبانه کِشَد
با دگرانش بُوَد، عین خیالش نیست
او که دلدار نیست، نه نگیرَش قیاس
فاصله ایست بیشمار، عبدِ غلامش نیست
شهر به شهر رفته ام هر دو جهان گشته ام
لیک ندیدم نَگَرد مثل جمالش نیست
او که رندی تمام، ساحره ای بی وفاست
حال که ساکت شده آب شنایش نیست

صبر و تحمل بکن درد به زاهد نگو
دغدغه را بی خیال، بند قبایش نیست
گو که رو توبه کن نسبت بُخلَش نده
جُود جوشش کند، پول و پلایش نیست
حکم به ظاهر مده کفر ثابت نکن
ذکر به پستو کند داد نوایش نیست
بر من خُسران زده نسبت بی خود مده
گو که شاید ظَفَر قدر و قضایش نیست

شاعر سیدسجاد موسوی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو