محمد جوکار
رویای دلآویز شبم ، یادِ تو افتاد
امشب ، غزل آغوش اَمرداد تو افتاد
از دورترین فاصله ها ، سیب حضورت
در مخملی از خاطره ی شاد تو افتاد
از قامت رعنای تو صد فتنه بپا شد
بر کوچه ی دل ، سایه ی شمشاد تو افتاد
ای طرح نگاه تو پر از وسوسه ی عشق
تا تیشه ، کف حضرت فرهاد تو افتاد ،
بر پای دلم ، دام نهادی و ندیدی
آهوی دلم ، در کف صیاد تو افتاد ؟
عشق آمد و از چشم تو افسونگری آموخت
در خرمن دل ، آتش بیداد تو افتاد
در ناب ترین لحظه ی بی طاقتی عشق
خاکستر دل ، در گذر باد تو افتاد
من “یاس” ترین وسوسه ی سیب “خیال “م
وقتی گذرم بر غزل آباد تو افتاد
محمد جوکار “یاس خیال” 1395.07.10
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران