پرستش مددی
هرچند گرد غم به دل ما رسیده است
اما بهار تازه به این جا رسیده است
شعری نوشته ام که تو را موج می زند
طوفان موی تو به ثریا رسیده است
وقتی سکوت خسته ساحل پر از شماست
عطر تنت به ساحل دریا رسیده است
پروانه باش بال و پرت را به من ببخش
پرواز با سپیده به معنا رسیده است
از گوشه گوشه های نگاهت مشخص است
مجنون به گرد خانه ی لیلا رسیده است
یوسف غمین مباش که از سمت کاروان
حکم شما به دست زلیخا رسیده است
طعم نگاه خسته ی آدم از این مسیر
از معبر نسیم به حوا رسیده است
شوق “پرستش” است و غزلواره های عشق
از ساحل شکسته به دریا رسیده است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۰۱
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران