حسین خیراندیش
من بدون تو ندارم کسی که راز کنم
سفره ی دل برای دگری باز کنم
تو امیدی برای دل من وقت غروب
نام تو ورد زبان است دل و بیدار کنم
چون رئوفی و رحیمی همان بنده نواز
غیر تو با دگری کی سخن آغاز کنم
بندگی را خودت آموختی به ما معبودا
شیوه بندگی را عامل دم ساز کنم
دوست دارم که شوم خاک در رحمت تو
آن زمان است که دل عقده خود باز کند
یا کریما عطش مهر تو در جان من است
از نظر دور نباشی خودم ابراز کنم
بر در خانه تو غیر ضعیفان کسی نیست
به مراد دل خود لحظه ای پرواز کنم
ناظما اینجا امید است مرو جای دگر
که کریمی به تو امشب نظر خاص کند
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران