ادمک خسته شدی تو این حصار
تو رو خدا یکم بخند
تو رو خدا یکم بخند
تنها موندی ندیدی رنگ بهار
تو رو خدا یکم بخند
بغض سرد تو صدات
قاصد غصه ها شده برام
دل بکن ازاین هوا،از این دیار
تو رو خدا یکم بخند
ادمک ساده لوح ثانیه ها
با عجله در گذرند
کاری کن که نبازی تو این قمار
تو رو خدا یکم بخند
اون که رفته دیگه رفته
مطمعن باش نمیاد
خسته ای،تو موندی و یه مشت سیگار
تو رو خدا یکم بخند
آسمون و نگاه کن
ببین دلش تنگ توعه
گوش بده به حرف اون فقط یه بار
تو رو خدا یکم بخند
شاعر زینب بیکی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو