روح الله اصغرپور
( مسمط تضمینی از غزل استاد شهریار)
سخن بگو به من امشب که ناز می گویی
به روح مرده تو گویی نماز می گویی
من از هبوط و تو اما فراز می گویی
طنین ترک بیات و حجاز می گویی
« بزن که سوز دل من به ساز می گویی ز ساز دل چه شنیدی که باز می گویی »
به شوق زخمه شد انگشت، پرده دار که باز
کرشمه ای بنوازید پایدار که باز
شنیدم اینکه کسی گفت پای تار که باز
دوباره خواب مگر دیده ای نگار، که باز
« مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز به گوش دل سخنی دلنواز می گویی »
شبی روایت رندانه می کنی با شمع
سلیس واقعه افسانه می کنی با شمع
هم اینکه دست به پیمانه می کنی با شمع
مکان فاجعه را خانه می کنی با شمع
« مگر حکایت پروانه می کنی با شمع که شرح قصه به سوز و گداز می گویی »
نهال عشق جوان می شود به فروردین
ثمر دهد پس از اندی شکوفۀ زرین
خراب می کند احساس را ، کسی با کین
تو هم اشاره به تاریخ می زنی سنگین
« به یاد تیشۀ فرهاد و موکب شیرین گهی ز شور و گه از شاهناز می گویی »
کنون نتیجه رسیدم که دل چرا خون شد
چرا که «عامر قیسی» لقب به مجنون شد
محیط جامعه و خانواده محزون شد
به پای چاه هوس ، عشقِ پاک مدفون شد
« کنونکه راز دل ما ز پرده بیرون شد بزن که در دل این پرده راز می گویی »
گریز می کنم از گوشه ای به گوشه فرود
سماع و رقص و مرکب نوازیم با عود
مفاعلن فعلاتن مفاعلن به چه سود
ز رفع عادت و تکلیف هر که کرد سجود
« به پای چشمۀ طبع من این بلند سرود به سر فرازی آن سرو ناز می گویی »
ترانه های غم عاشقان به سر نرسید
تناقض دل نامهربان به سر نرسید
گذشت مرحله ها ، امتحان به سر نرسید
صدای سنتی باستان به سر نرسید
« به سر رسید شب و داستان به سر نرسید مگر فسانه زلف دراز می گویی »
غم اندرون دلم می کند عجب غوغا
تو در مسیر نزول دلم شدی پیدا
به لفظ و صورت بی روح داده ای معنا
عروج می کنم اکنون ، شدم فنای بقا
« دلم به ساز تو رقصد که خود چو پیک صبا پیام یار به صد اهتزاز می گویی »
حریر زلف و دو ابرو هلال و نکتۀ خال
به لب رسانده حکایت در آرزو و خیال
جواب مساله ها شد مرا به جای سوال
مرا چه حادثه پیش آمده ست در این حال
« به سوی عرش الهی گشوده ام پر و بال بزن که قصه راز و نیاز می گویی »
مسیر هست کسی را روانۀ توحید
قبول دیگری از شاعرانۀ توحید
سلوک صوفیِ ما ، عارفانۀ توحید
چه خوش که هر سه بود عاشقانۀ توحید
« نوای ساز تو خواند ترانۀ توحید حقیقتی به زبان مجاز می گویی »
فسانۀ غزلِ شهریار و ساز صباست
زمانۀ غزلِ شهریار و ساز صباست
بهانۀ غزل شهریار و ساز صباست
جوانۀ غزل شهریار و ساز صباست
« ترانۀ غزل شهریار و ساز صباست بزن که سوز دل من به ساز می گویی »
1390 شهریور
بخش مسمط | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران