سارا ابراهیمی
رودخانه ایی به کوچه میآمد!
رودخانه از حیاطمان رد شد
رودخانه روی تخت من خوابید
رودخانه پشت پلک من سد شد
سد سست چشمهام پتروس وار
دایما به فکر دستهای تو بود
میشکست سد لار در قلبم
هرکجا رد پای هست های تو بود
آب توی استکان من میریخت
یک دو بسته قرص پشت هم حل شد
رودخانه ایی به حلق طغیان کرد
بیشتر شبیه یک مسلسل شد
محو قاب عکس روی دیوارم
آن دو چشم باز و خیس زنگاری
رودخانه شسته عکس ما را باز
روی آب و یک جنازه ، انگاری!!
آب میکند گلوله ها را حل ،
زندگی به سبک سقف اجباری!
سنگ آسیاب یک جسد بودن
بی اراده ایی، شبیه یک گاری
میشوی دو استکان دوتا کفگیر
میپزم خورشت بی نمک را هی …
شیر در حرارتی که بر گازی ،
میروم ،که از سرم، بجوشم ،کی؟!
شیر آب بازِ باز در حمام،
رخت ها درون ذهن بیکارم
نیمه شب صدای ظرفشویی و بعد
میزنی کتک، که کرده بیدارم!!
هفته های بعد کل شبها را
جذر و مدّ انتظار میگیرد…
آخرین نفر کنار ساحل هم
مثل آخرین نهنگ میمیرد!
تا رسید قطره ایی به خاک تنم
جمع شد تمام آب ها در من
کودکم شبیه پتروس شد ،
عق زدم به حس مادرش بودن
از درون به سد لگد نزن طفلم
آب چاه شکل آب دریا نیست؛
میروی که عاقبت هدر بشوی
فکر میکنی که هست ، اما نیست!
چلّه شد ، به ماه آذرش بودم ،
ساعتت به صورتم سه ضربه نواخت
رودخانه ایی درون من وا شد ،
نیل شد مرا به کوچه ایی انداخت
در سبد ،نشسته بی عصا طفلم
ناجی اش به گور خفته در چاهی
شعر هم ،بی فروغ ماند اینبار
گم شدند ،رود،با دوتا ماهی
از دفتر #فصل_کوچ_ماهی
#سارا_ابراهیمی @man_va_man
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران