نگاهی به کتاب رنجین کمان نوشته غلامرضا طریقی به همه انسانها توصیه میکنم محمدکاظم کاظمی رنجینکمان ۲۵ روایت از عشق، رنج و شکیبایی غلامرضا طریقی چاپ اول، نشر جامجم ۲۷۹ صفحه، رقعی غلامرضا طریقی را پیش از این با شعرهایش میشناختیم. ولی کتاب رنجینکمان ما را با ناحیهای پنهان از ذهن و زبان این شاعر توانا (و البته نویسنده توانا) هدایت میکند. این کتاب ۲۵ روایت در خود دارد از انسانهایی که هر کدام تجربهای و قصهای متفاوت دارند. اما این قصهها دو ویژگی دارند؛ یکی این که واقعی هستند، با این که گاهی سخت شگفتآور و حتی گاه باورناپذیر مینمایند. شاید بدین واسطه که اینها همه قصه انسانهایند و انسان موجودی است که گاهی از او کارهایی باورناپذیر سر میزند یا در
موقعیتهای باورناپذیر قرار میگیرد. اما گفتیم «انسان». بله، ویژگی دیگر این روایتها این است که همه روایتهایی از انسانهایند؛ انسانهایی گوناگون که نویسنده باری با حکایت زندگیشان آشنا شده است. اینها معمولا انسانهای مشهوری نیستند. نه شاعر و نویسنده و هنرمند مشهوریاند نه از مقامات مملکتیاند، نه از علما و اولیا و اوصیا. انسانهاییاند که شاید فقط در همین روایتهای غلامرضا طریقی سر برآورده باشند و بعد هم در گرد و غبار زمانه ناپدید شود و جز این کتاب، هیچکس روایتی از آنها نشود. ولی بعضی از اینها در این کتاب موقعیتی در حد یک قهرمان مییابند، همچون «غلامعلی» در روایت «مجنون در سجاس» یا «خاله لیلا» در روایت «مادرِ شهر» یا «ممدلی» در روایت «پاطلایی». ولی در این میان موضوعی که مهم است این است که این آدمها هیچکدام آنقدر با ما فاصله ندارند که خود را قادر به تشبه به آنان نپنداریم. انسانهایی معمولیاند که یا زمانه با آنها بازیای شگفت کرده یا خودشان زمانه را مسخر اراده خود ساختهاند. در هر حال کسی که این کتاب را میخواند میتواند میان آدمهای این روایتها و خودش تا حدودی همذاتپنداری کند و از هر کدام از این قصهها چیزی برای کمال روحی و معنوی خویش بردارد. خیلی از ما میتوانیم آن سرهنگ روایت «فرمان سرهنگ» باشیم که یک زندگی از هم پاشیده را دوباره سر و سامان میدهد. ما توان و امکانات نداریم؟ حتی امکانات خاله لیلا را هم نداریم که به «مادرِ یک شهر» بدل میشود با یک اقدام نیک؟ یا امکانات صمد را هم نداریم در خدمترسانی به یک پیرزن مسافر از قطار جامانده؟ واقعیت این است که این ماجراهای شگفت و در عین حال واقعی و طبیعی، در زندگی ما هم جریان دارند و ما کافی است اندکی چشم بگشاییم، همدیگر را دریابیم و موقعیتهای همدیگر را بشناسیم. آنگاه اگر کارمند یک بانک بودیم، با قادر روایت «پیشانداز» آنگونه برخورد نمیکنیم. باری، من وقتی کتابی را به کسی توصیه میکنم میگویم همه کسانی که در این موقعیت هستند، این کتاب را بخوانند. مثلا میگویم همه کسانی که به زبان و ادبیاتفارسی علاقه دارند، فلان کتاب را بخوانند؛ همه مسؤولان فرهنگی مملکت فلان کتاب را بخوانند؛ همه مهاجران دور از وطن فلان کتاب را بخوانند. ولی در مورد کتاب رنجینکمان میشود به همه انسانها توصیه کرد آن را بخوانند، چون انسانبودن کافی است برای این که از صفحه صفحه این کتاب چیزی یاد بگیریم برای زیست بهتر با بقیه انسانها و برای درک بهتر از انسانهایی که در اطراف ما هستند. و سخن آخر این که من در حوزه داستاننویسی تخصصی ندارم ولی داستان بسیار خواندهام و بسیاری از عناصر داستانی را در این روایتها یافتم به اضافه نثری جذاب و روان و مؤثر. تا حدی که اگر این کتاب نام «روایت» بر خود نمیداشت و روایتهایش واقعی نبود، آن را میشد یک مجموعه داستان کوتاه عالی هم قلمداد کرد، یا لااقل بخش مهمی از آن را.
محمد کاظم کاظمی