ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)
خنده بر عارضِ گلگون نگاران نیکوست
ناز در چهرهیِ هر صبحِ بهاران نیکوست
رقصِ می در قدح و چرخش آن گرچه خوشست
بادهیِ بی غشِ رخسارهیِ یاران نیکوست
نغمهیِ دلکشِ آوازِ بیات و تبِ شور
همرهش ، بادهیِ نابِ گلعُذاران نیکوست
عطشِ شعله و پروانه و تارِ دلِ شمع
شرحِ این قصّه ز لعلِ میگساران نیکوست
پیرِ فرزانه و چرخ از طرب و رقص و سماع
مستْ از بازیِ چرخِ روزگاران نیکوست
عُمر در خواب گذشت و نزدیم از میِِ عشق
گریه تا بانگِ سحر چو بیقراران نیکوست
گریهیِ منتظران ، در شبِ تاریکِ فراق
با امیدِ غزلِ صبح هزاران نیکوست
با غمِ عشق به سر بردن و یک راه ِ دراز
طیِ این مرحله با نم نمِ باران نیکوست
پایِ عریان ، سفر عشق ، به سودایِ وصال
دیدنِ قافلهیِ حجِّ سواران ، نیکوست
معرفت زادهیِ آیینهیِ صاف ِ دلِ توست
درکِ این قاعده بهرِ هوشیاران نیکوست
شعر «ایمان» و غمِ فرقت او گر چه خوشست
خواندن شعر و غزل ، زِ شهریاران نیکوست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران