دم کـرده دلـم شعر و غزل ، قند بیاور
همسفره ی من ، بغچه ی لبخند بیاور
همسفره ی من ، بغچه ی لبخند بیاور
گسـترده ام این بار لب چشمه دلم را
بنـشین به غـزل خوانی و مانند بیاور
از رایـحـه ی تـازه ی ریحان ِ محبت
پرکـن سـحرم را نفسی چـند بـیاور
ای مرغ بهـشتی بـه من ِدر قفس ِتن
انـدرز ِرهـایی بـده … تـرفـنـد بیـاور
تا مسـئـله آمـوز ِدبسـتـان ِ غـرورم
ای پیر ِطریقت دو سه خط پند بیاور
آتـش بـزن انگاره ی پروانـگی ام را
بر شعله ی خـاکسـترم اسـپند بیاور
چشم تو اذان است نگاه تو اقامه است
پیـغـمبر ِاعـجاز ، خــداونـد بیـاور
شاعر رضا محمدصالحی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو