دوباره هم که غمی از شعر سرریزست
قسم به غربت پاییز،دل غمَنگیز ست
قسم به غربت پاییز،دل غمَنگیز ست
دوباره هم قلمم با درد آذین شد
دلم شبیه قلم شد، حزن انگیزست
دوباره هم به کسی جواب رد دادند
دوباره هم که زنی از بغض لبریز ست
دوباره هم چمدان…، در راه ترمینال…
وَ بغض این غزلم، راهیِ “تبریز” ست!!!
چقدر گفت که : “دوستت دا…” نَه! …نداشته!
دروغ عشق، چه مصلحت آمیزست
چقدر، برگ ، به پایش ریخت و ابیاتم…
که شعر ،فصلِ خزان، فصلی برگ ریز است
قسم به غربت ابیات، زرد و دلگیرم…
خدا به شاهده شعرم شرح پاییز ست
ر.ع
رهگذر
شاعر رضا عزیزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو