گـفـت لـقـمان سـرخـسـی کـای الهپـیرم و سـرگشـتـه و گم کرده راهبـنـده ای کـو پـیر شـد شـادش کـنندپـس خطش بـدهند و آزادش کنندمـن کـنـون در بـنـدگـیت ای …
گـفـت لـقـمان سـرخـسـی کـای اله | پـیرم و سـرگشـتـه و گم کرده راه |
بـنـده ای کـو پـیر شـد شـادش کـنند | پـس خطش بـدهند و آزادش کنند |
مـن کـنـون در بـنـدگـیت ای پـادشـاه | همچـو بـرفی کرده ام موی سیاه |
بـنده بـس غم کشم، شادیم بـخش | پـیـرگـشـتـم ، خـط آزادیم بـخـش |
هاتـفی گفت ای حرم را خاص خاص | هر که او از بـندگی خواهد خلاص |
محـو گردد عـقل و تـکلیفـش بـه هم | تـرک گـیر این هـر دو و درنـه قـدم |
گـفـت الاهی پـس تـرا خـواهم مدام | عـقـل و تـکـلیفـم نبـاید والسـلـام |
پـس ز تـکـلـیـف وز عـقـل آمـد بــرون | پای کوبان دست می زد در جنون |
گـفـت اکـنـون مـن نـدانـم کـیـسـتـم | بـنده بـاری نیستم، پـس چیستم |
بــنـدگـی شـد مـحــو، آزادی نـمـانـد | ذره ای در دل غـم و شـادی نماند |
بی صفت گشتم، نگشتم بی صفت | عـــارقــم امــا نــدارم مــعـــرفــت |
مــن نـدانـم تــو مــنـی یـا مـن تــوی | محو گشتـم در تـو و گم شد دوی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج