اله یار خادمیان
شعر تو را عشقِ مقدس سرود
مصرعی از زاویه ی من نبود
هم سفرِ ابرم و از جنس آب
پاک شد از خاطره ام خاک و دود
مهر و محبت هنر سنگ نیست
دود به ده دوده برآ رد فرود
مرد به مقصد نرسد بی تلاش
راه به جایی نبرد مرده رود
گر بتوان دست زدم دیر گاه
زود رسیدم به توان وجود
هر که به هرشیوه توانمند بود
نقد زده و نقش مرا آزمود
د فتر تمجید و تملق به بند
مرد به نا مرد نگوید درود
مردم ازخواب برون ریخته
چشم که خورشید نبیند چه سود
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران