ديگر هواي روزهاي جبهه در سر نيست( روشن سليماني)
عنوان : خاطرات زخمي
شاعر : روشن سليماني
ديگر هواي روزهاي جبهه در سر نيست
آن«روزهاي از خدا سرشار» ديگر نيست
ما مانده ايم خاطرات زخمي ديروز
مائيم و چشماني كه از عشق خدا تر نيست
يارب كجا رفتند آن مردان شير افكن
در بوستان نام و نشاني از صنوبر نيست
مردم چه شد دلواپسي هامان براي هم
ديگر برادر با برادر هم برادر نيست
هر چند رفت آن روزهاي آتنشين، اما
خيبر فراوان فراوان است، حيدر نيست