در حيرتم اي مرد! پايت را چه شد؟( مهدي رمضاني)
در حيرتم اي مرد! پايت را چه شد؟
بغضي كه فرسوده ست نايت را چه شد؟
شب بود و اشك و مشك و آه و كربلا
كام كبود خيمه هايت را چه شد؟
جاري نمودي جلوه ي ايثار را
پا را كه بخشيدي عصايت را چه شد؟
هان اي برادر!اينچنين از خود مپرس
اعجاز شب هاي دعايت را چه شد؟
گيرم كه بي دردي گهي خنديد و گفت
عشق عروج تا خدايت را چه شد؟
يا زورقي بي سو كه موجش مي برد
گفت اي سفينه ! ناخدايت را چه شد؟
منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم