قاسم پیرنظر
در اینه دیدم
در آینه دیدم که دلت سنگ شده
بین من وتب تا به سحر جنگ شده
آن وعده که دادی نرساندی به وفا..؟
رسوائی من ؛ دامن تو ننگ شده
*
اندوه تو باعث شده من دود زنم دود
آتش بزنم هرچه که در باغ دلم بود
با وعده پو چ ات منو بر دود سپردی
سیگار شده مونس لعلی ؛ که لبت بود ..؟
*
از پشت پنجره بغض و اشک و آه
دیدم که میروی آهسته سوی او
گوش ات نمی شنود التماس من
آنقدر مستی و محو سبوی او
*
پای این پنجره از عطر تنت مست شدم
فارغ از نبض زمان بی خبر از هست شدم
تا نگاهم بکنی دین و دلم بر باد است
چون گدایی در این خانه تهی دست شدم
*
من برای تو خودم را به گل آراسته ام
بهر دیدار تو دیوانه ای ناخواسته ام .؟
کرده ام کن فیکون خانه نومیدی را
فکر آغوش ترا کرده وبرخاسته ام
*
پیرنظر ” سلیم “
بخش دو بیتی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران