عبدالله دده زاده
خواب خلیائی
دارمت همـیشه در خـاطـرتـو را
روزهـا ای روز هــای آتـشیـن
ای که بـا جـانم قـرینی سـالـها
همچو آتش تب، به جانم درکمین
های ، بگذر از سیـاهی های شـب
شب به دامن دارد از ترس تو تـب
سایـه ی اشباح بگریزد چـو مـوج
همچو بـرگ تاک زردی در هــوا
رقص گردش در نزول یک عبـث
حاصلش بوسی زخاک ریشه هـا
بوسه دارد اینچنین خاکی که پاک
حاصلش انگور شیرین سینه چاک
سینـه عـریان و بـه نـازش صد فرنگ
نقـش بـستـه از کـاسـة چشمـانآب
اینچنین ساقـی ، کـه دارد چشمـه ای
چشمهسهل و رنگچشمش خود شراب
مست از پاکی شدن آیین ماست
آینه در آب چون نقش شمـاست
خواب خلیـائـی بـه چـشمـان خمـار
پـرده ای از رنـگ شــب آویـختـه
عطر شـب بـو را مـیـان سـینه اش
بـا گـلاب تـن بـه دامــن ریـخته
دامنی پاک و دلی پر چاک چاک
نقشحوری میزند بر روی خاک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران