پرستش مددی
پای من را کشیده ای به غزل
که بخوانی سرود دلتنگی ؟
شعرها انسجام قلب من اند
با کدام عاشقانه می جنگی؟
من پر از آسمان پر از شوقم
با دلم حس آشتی دارم
سالها توی باغ زندگیم
شوق یاسی که کاشتی دارم
سایه ام انعطاف خوبی هاست
شانه ام بیقرار آرامش
خانه ام روی دوش پنجره ها
خنده ی من بهار آرامش
هرکه در من نشست باور کرد
من همان صخره های بی تابم
من پرستو ترین کبوتر را
می کشم توی باغ هر خوابم
از زلالی من غزل گل کرد
از نگاهم ستاره در شعرم
پای باران کشیده هر نفسم
دست های اشاره در شعرم
سالها شوق من ” پرستش ” کرد
چشمهایی که آب می دیدند
عشق و احساس و آب را باهم
خلسه های شراب می دیدند
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۶.۱۱
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران