اله یار خادمیان
نیستم غافل اگر نانی به دست آورده ام
دانه را با قیمتِ جانی به دست آورده ام
بسترِ امواج و میدان ِ حوادث بوده ام
زندگی را رویِ طوفانی به دست آورده ام
سالها با خواهشِ نا خویش بودم در ستیز
عشق را با اندک ایمانی به دست آورده ام
نفس را با شعله ی وجدان خود آتش زدم
تازه از خود ذره انسانی به دست آورده ام
ساختم با اشک و خونِ دل سرای مهر را
شادی از ترمیمِ ویرانی به دست آورده ام
خنده زد هر کس که دید حال پریشان مرا
هر چه دارم از پریشانی به دست آورده ام
شهرت آوردم، اگر چه نیستم از ایلِ نام
نام را از مشقِ گمنامی به دست آورده ام
مر حبا بر دولتِ فقری که سلطا نت کند
خط زدم خود را، که پایانی به دست آورده ام
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران