فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 12 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

خاکستر احساس

پرستش مددی

مردم شهری که طوفان بلا را دیده اند
بغض را با اشک ، کی از هم جدا فهمیده اند ؟

غم مرا پاشیده از هم بغض را سر می کشم
شرح حالم را غزلها تا کجا رقصیده اند ؟

من همان خاکستر سردم که از تقدیر نحس
بر سر شهری پر از آتش مرا پاشیده اند

پای احساسم به خاک غم زدن کافی نبود؟
سالها این شهر بر احوال من خندیده اند

شعله دارم میکشم آهم بگیرد شهر را
بغض ها گاهی مرا بعد از خزان برچیده اند

اشک ها روح مرا گاهی درخشان کرده اند
عشق را با درد بر دریادلان بخشیده اند

با “پرستش ” میتوان هرشب دو فنجان شعر گفت
شاعران این درد را ، آتشفشان فهمیده اند

پرستش مددی

۱۳۹۵.۰۶.۱۴

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران