حسین خیراندیش
ای که حیران به تمنای جمال تو شدم
در شب تیره هوادار نگاه تو شدم
دل اگر می طلبد در طلبش باکی نیست
هرچه خواهد بشود محو وصال تو شدم
ما زدیم لاف محبت به تقاضای دلم
با دلم آمده ام حسن خطاب تو شدم
گرچه لایق نبودم با تو کنم عشوه گری
نظر رحمتی شد غرق دعای تو شدم
دل بیدار من آمد به تمنای وصال
راحتم با دل خود چون که رهای تو شدم
جام در دست ندارم که بنوشم هر دم
از قضا شعله به دل شد که گدای تو شدم
با که گویم سخن از دیدن ماه رخ تو
جلوه ی عشق همان است ،که به راه تو شدم
گر فدای رخ پاکت شود این عاشق تو
غم ناظم نبود عاشق ماه تو شدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران