فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 9 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

یـکـی را بــه چــوگـان مـه دامـغـانبـزد تـا چـو طـبـلش بـر آمد فغانشب از بـی قراری نیارسـت خـفتبـر او پـارسـایی گذر کرد و گفـتبه شب گر بـبردی بر شحنه،…

یـکـی را بــه چــوگـان مـه دامـغـان بـزد تـا چـو طـبـلش بـر آمد فغان
شب از بـی قراری نیارسـت خـفت بـر او پـارسـایی گذر کرد و گفـت
به شب گر بـبردی بر شحنه، سوز گــنـاه آبــرویـش نـبــردی بــه روز
کـسـی روز محـشـر نگـردد خـجـل که شبـها بـه درگه بـرد سـوز دل
هنوز ار سـر صـلـح داری چـه بـیم؟ در عــذرخــواهـان نـبــنـدد کـریـم
ز یــــــزدان دادار داور بــــــخــــــواه شـب تــوبــه تــقـصـیـر روز گـنـاه
کریمی که آوردت از نیست هست عجـب گر بـیفتـی نگیردت دست
اگـر بـنـده ای دسـت حـاجـت بــرآر و گر شرمسـار آب حـسرت بـبـار
نیامد بـر این در کـسـی عـذر خـواه که سیل ندامت نشستـش گناه
نــریــزد خـــدای آبـــروی کــســـی که ریزد گناه آب چشمش بسی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج