فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند

آن مگس می شد ز بـهر توشه ایدیـد کـنـدوی عـســل در گـوشـه ایشد ز شوق آن عسل دل داده ایدر خـــروش آمــد کـــه کـــو آزاده ایکز من مسـکین جـوی بـسـتـاند …

آن مگس می شد ز بـهر توشه ایدیـد کـنـدوی عـســل در گـوشـه ای
شد ز شوق آن عسل دل داده ایدر خـــروش آمــد کـــه کـــو آزاده ای
کز من مسـکین جـوی بـسـتـاند اودر درون کـــنـــدوم بـــنــشـــانـــد او
شـاخ وصـلـم گـر بــبــرآیـد چـنـیـنمــنــج نـیـکــوتــر بــود در انـگــبــیـن
کرد کارش را کسـی، بـیرون شویدر درون ره دادش و بــسـتــد جــوی
چـون مگس را بـا عـسـل افتـاد کارپای و دستش در عسل شد استوار
در طـپـیدن سـسـت شـد پـیوند اووز چـخـیدن سـخـت تـر شـد بـنـد او
در خـروش آمد که ما را قهر کشتوانگـبـینم سـخـت تـر از زهر کـشـت
گر جـوی دادم، دو جـو اکـنون دهمبـوک ازین درمـانـدگـی بـیرون جـهـم
کـس درین وادی دمـی فـارغ مـبـادمـرد ایـن وادی بــجــز بــالــغ مــبــاد
روزگـاریـسـت ای دل آشـفـتـه کـارتــا بــه غـفـلـت مـی گـذاری روزگـار
عمر در بـی حاصلی بـردی بـه سرکـو کـنـون تـحـصـیـل را عـمـری دگـر
خـیز و این وادی مشـکل قـطـع کنبـــازپــر، وز جــان وز دل قــطــع کــن
زانـک تـا بـا جـان و بـادل هـم بـریمشـرکـی وز مشـرکـان غـافـل تـری
جـان بـرافشان در ره و دل کن نثـارورنـه ز اســتــغـنـی بــگـردانـنـد کـار

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج
آخرین اخبار شعر و ادبیات