طارق خراسانی
حدیث عشق، قلم را که بر نمی تابد
به عشق رفته به غیرش که سر نمی تابد
دری که عشق بندد، سپاه عالم را
دلا به پایه میاور، که در نمی تابد
اگر که برق زَری دیدگـان به خود دوزد
بـه چشمِ پیرِ خردمند، زر نمی تابد
حریص چرخ، کمر وَه چه خوش برقصاند
مرا که جز به نگارم کمر نمی تابد
گواه شعرِ تَرم را حکایتی زیباست
به دستِ خلق، مگر شعرِ تَر نمی تابد؟
چراغ دین و هدایت به بوم و بَر روشن
به ذهنِ خامُشِ خفاش، گر نمی تابد
به چشم خفته در این دهر، این عجب نَبوَد
ستاره ی سـحری در سحر نمی تابد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران