حمیدرضا عبدلی
پدری داشتم و حالا نیست
جز خدا هیچ کسی با ما نیست
حال من مانده ام وخاطره ها
مثل من هیچ کسی تنها نیست
عمر را باخته ام بیهوده
کار امروز ویا فردا نیست
ا خروعاقبت ما مرگ است
زندگی عاقبتش پیدا نیست
بعد تو خانه چه بی روح شده
دشمنی با دل من زیبا نیست
تا پدر بود سرم بود شلوغ
بیتو عشقی که دراین دلها نیست
من مجنون ز فراقش گفتم
پدری داشتم و حالا نیست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران