فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

جواد مهدی پور – زبان تلخ ..

بسمه تعالی

چشم عبرت باز کن حالا که بینا نیستی
غرق در امروزی و در فکر فردا نیستی

دیده ی بی شرم تو محتاج عینک شد ولی
پیری و چون کودکان سیر از تماشا نیستی

جمع کردی توشه ی بسیار در دنیا ، چرا
لحظه ای در فکر جمع زاد عقبی نیستی ؟

چشم می پوشند مردان از جمال حور و تو
ساعتی فارغ ز تکرار تمنّا نیستی

روز و شب در حلقه ی وسواس مثل گرد باد
بی قرار و مضطرب هستی و یک جا نیستی

بس که خوردی نعمت شیرین و دندان ریختی
جز به شکوه با زبان تلخ گویا نیستی

خیس از باران نعمت می شوی هر روز تو
در مصیبت ها ولی یک شب شکیبا نیستی

غفلت بسیار تو کمتر ز کوه قاف نیست
این تفاوت هست که مانند عنقا نیستی


شاعر جواد مهدی پور

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو