غلامحسین خورشیدی
به نام خدا
(جلوه های شب)
چه کسی می گوید که شب تیره فقط ،
پرده زیبایی هاست ؟
من به تو می گویم ، تو برو در دل شب ،
پی زیبایی شو !
شید هر چند دگر پیدا نیست ،
چونکه شب می آید ،
لیک اگر خوش نگری ، می بی ف ،
صد هزاران خورشید ،
دور تر گر چه ، ولی روشن تر ،
به شب آیند برون ،
روز زیباست ولیکن هشدار ،
که ترا نفریید !
نکند پرده شود روز و نبندد چشمت
جلوه های خوش شب !
نکند شب برود بار دگر وامانی ،
دیدن آن همه زیبایی را !
چه کسی می گوید که چو شب شد، دیگر،
وقت بیداری نیست !
من به تو می گویم ، که دل ساکت شب،
منبع بیداری ها ست !
نکند خستگی روز بگیرد از تو،
لطف بیداری شب ؟
این درست است که چون شب آید ،
عامیان می خوابند !
لیک اگر گوش کنی ، می شنوی ،
نغمه هایی ز بیداری را !
نغمه هایی زیبا که به هنگامه روز ،
نیست پیدابه دل همهمه ها
چشم هایی که به شب بیدارند ،
چه بسا می بنند ،
جلوه هایی که به بیداری روز ،
اثری ز آنها نیست !
چه کسی می گوید که دعاخوان بشوی ،
رفتن شب را تو ؟
من به تو می گویم ، با دلی پر زیقین
کاین دعا ، نفرین است !
تو چرا می خواهی ، خلوت پاکدلان ،
عمر کوتاه کند ؟
از چه می اندیشی ، که اگر شب برود ،
روز از راه رسد ،
آنچه را می بیده ، در بر دیده دل ،
خوب و زیبا باشد ؟
من به تو می گویم ، گر ز من می شنوی!
از سرخامی هست !
چه بسا آن که ندارد چشمی ،
نه به دل بلکه به سر !
در شب دائم خود ، بشتر می بیند ،
پرده هایی پر از رنگ خدا !
چه کسی می گویدکه تر از شب،روز است!
لب او بسته شود !
غلامحسین خورشیدی(عارف)
17/12/83تا21/1/84
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران