رو به آیینه نشستم وسط تنهایی
می کشم ثانیه ها را به جلو…می آیی؟
رفت از جسم خمودم هوس و شوری که…
رد شد از صورت من وسوسه ی زیبایی
پشت در مانده ای پشت دری فولادی
می تند فاصله ها را به تنم لولایی
لحظه ها دود شدند عطر تو باقی مانده
عطر برگ از تن این مزرعه ی کوبایی
گفته بودند که فرداش بیاید…یک عمر
پی امروز گذشت و نرسد فردایی
شد حروف و کلمه خون و رگ و ریشه ی ما
واژه ها محو شدند و تو خود معنایی
وصف دلتنگی من نیست تو را کم دارم
می چکد از مژه ها اشک و نم دریایی
مثل یک رود که خشکید به دریا نرسید
آبرفتی شده در سینه اش از دلتایی
رد شدی از ته این کوچه که خانه دارم
سالهایی که گذشت و تو هنوز اینجایی
برهان جاوید