امیر وحیدی
نگاه کن که اسیرم، اسیر تنهایی
قسم به شعر، ندیدم نظیرِ تنهایی
من و هجومِ غزل ها و بی کسی در باد
غروب زخمی شهر و مسیر تنهایی
همیشه طرحِ نگاهم، سیاه می افتاد
همیشه چشم و دلم بود، گیرِ تنهایی
امیر کشور دَردم که در مقابل دل
دوباره تکیه زدم بر سریرِ تنهایی
بهار، پُشتِ نفس های شهر می پوسید
و سوخت خاطره ها در کویر تنهایی
فرار می کنم و آسمان به دنبالم
نشسته بر پَر و بالم، حریر تنهایی
کنار نَعش من امشب، قشنگ می رقصی!!
به نغمه های طربناکِ پیر تنهایی
هزار بار پریدم… نرفته افتادم
نگاه کن که منم، سر به زیرِ تنهایی
امیروحیدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران