امیرحسین نوروزی
مینویسم تفنگ … میترسم
از فشنگ چموش و بدمستش
شاهد انفجار بغضم باش
بمب در کوچه های، بن بستش
.
وسط یک ردیف می آید
عامل انتحاری اشعار
جسد شعر بی سرم انگار
له شده زیر این همه آوار
.
ترکش واژه های تکراری
بر لبم داغ میزند هر شب
تبر چشم وحشی ات انگار
باغ را زاغ میزند هر شب
.
مثل یک گلوله میرقصد
خاطراتت میان افکارم
شاخه دستان عزراییل
میکشاند به چوبه دارم
.
مینویسم تفنگ میترسم
از گلوله های بدمستش
نوبت انتحار انسان است
عاقبت کار میدهم دستش
.
( امیر حسین نوروزی )
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران