علیرضا امیدی
در جهان تزویر جولان میکند
در مصاف با عشق افسون میکند
این همه نیرنگ و خون بهر چه بود
تو نمیدانی که آخر عشق غوغا میکند
بگفتا،نیک میدانم که آخر چون شود
خانه ام از پای بست ویران شود
بیم دارم که آخر عشق تسخیرم کند
جامه ی دیرینه را از قامتم بیرون کند
هر چه حیلت داشتم اظهار شد
خاور وسطی ز خون اشباع شد
چاره ای جز فتنه و آشوب نیست
حیلتی باقی نمانده چاره چیست
گفتمش، فکر کردی خانه را صاحب نیست
این همه عاشق را سردار نیست
عاقبت عشق تو را نابود کند
کعبه را از عطر خود پر میکند
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران