علی روح افزا
بیا جامم پُر از مِی کن ، دلی لبریز میخواهم
که مستی را در آن اوج ، هراس انگیز میخواهم
شده گرمم از این ” مِی ها “، بزن آتش به این ” نی ها “
توقفها نکن ساقی ، که من یک ریز میخواهم
بیا ای ماهِ روحانی ، که مشتاقت منم هر شب
برای چشمِ بیدارم ، دلی شب خیز میخواهم
عیان باشد در این شعرم ، غریبی یا که تنهایی
بهاران پیشکش باشد ، که من پائیز میخواهم
شد آذربایجان دینم ، ز دوری اش چه غمگینم
که حتا دشمنانش هم ، نه حلق آویز میخواهم
چهل سال است من دورم ، ز شهر و زادگاهِ خود
خُمارم از غَمَش گویا ، شرابی تیز میخواهم
مرا یک بار برگردان ، به آذربایجان ، ای جان
اجابت کن خداوندا ، همین یک چیز میخواهم
شده ثابت در این دوران ، زبانِ حسِّ هر انسان
زبانِ مادری باشد ، که آنرا نیز میخواهم
در این دنیای وانفسا ، دلم تنگ است ” روح افزا “
برای رفع دلتنگی کنون تبریز میخواهم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران