تا تویی معشوق دریا هم پریشان می شود
صخره با امواج گیسویم غزلخوان می شود
عشق را می بافی و کز می کنم در گوشه ای
گردن نازک تر از مو مست و بی جان می شود
مات تصویر است هر باری که دیدم روزگار
ذکر یارب یاربش هر بار رحمان می شود
می توانم مثل چشمت دل ببندم یا نه دل
دل به دل دل کردنت دادم که پنهان می شود
خاک خواهم خورد شاید با خیالت سال ها
در خیالت دیده ام خاکم که رقصان می شود
منتشر شده در کتاب دریای پریشان