مرتضی (اشکان) درویشی
بی ثمر
حرفی به زبان درخورِ این بی ثمری نیست
بدتر که خبر از تو به جز بی خبری نیست
این گونه که بیداد و ستم کرد نگاهت
در هیچ کجا شیوه ی بیدادگری نیست
از حالتِ گیسوی تو از چشمِ خمارت
یک عمر غزل گفتم و در تو اثری نیست
مَفعولُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ فَعولن
در کوچه ی بن بستِ دلم رهگذری نیست
از فلسفه ی عشق همین تجربه ام بود
در حاصلِ دلداده به جز دربه دری نیست
یک عمر شکستی دلِ آشفته ی من را
روزی که تو عاشق بشوی دادگری نیست
رفتم سفرِ عشق به آن گفته ی معروف
تکلیف بگو چیست که دیگر جگری نیست
هیهات که از عشق تو دیگر بنویسم
حرفی به زبان در خورِ این بی ثمری نیست
مرتضی (اشکان) درویشی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران