مهدی صادقی مود
در حسرتِ آغوشِ تو مانده بدنم
نـزدیکِ لَبت هم نرسیده دَهنم
هربار که وعده ی موافق دادی
سیرابِ لب و لوچه شده پیرهنم
تا فکرِ تو از ذهنِ ترم می گذرد
عطـرِغــزلِ نـاب بگیرد سُخنم
چون شاخه گل نرگس رعنایی ومن
در خاکِ کفِ پای تو تُخمِ چمنم
هر دفعه که با یادِ توخوابم بُرده
یک جامه ی پاکیزه نمانده به تنم !
از بس که تَجلیِ تو در خود دیدم
من درصددِ دلبری از خویشتنم
یک پارچه ی سفید، نوستالژی وار
یا رختِ عروسِ تو شود یا کفنم
امشب تو بیا ومحفلم روشن کن
لامپُ اگه خاموش نمودم ، بِزنم !
بی شائبه اعتماد کن ، ترس چرا؟
از شدتِ حُسن ، هم ردیفِ حَسَنم
من معنیِ *بچه های مردم هستم
تایید کـند اگــر بپرسی ز نَـنم
سرگشته و آواره و بیچاره شوم
این قصه اگر کسی رساند به زنم !
* یادتونه بچه بودید پدرومادراتون هی بهتون سرکوفت می زدند که از بچه های مردم یاد بگیر؟
اون بچه ی مردم من بودم . شرمنده . حلالم کنید
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران