پرستش مددی
بردار ای شکوفه ی باران غبار را
در امتداد جاده چشم انتظار را
موجم که در تلاطم طوفان شکسته است
دستان من به حادثه خیز بهار را
در سرزمین سینه من شعر جاری است
در من بسوز ریشه ی بغض انار را
هرم نگاه خسته ی من مرز زندگیست
در من بریز شوکت زلف نگار را
دل می دهم شبیه ” پرستش ” به کوچه باغ
وقتی که عشق می برد از من قرار را
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۰.۰۲
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران