فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 15 آذر 1402

بستي تو بارت را و رفتي، رفتي اما ( نسرين تقوي)

بستي تو بارت را و رفتي، رفتي اما ( نسرين تقوي)

عنوان : گل خشك
شاعر  : نسرين تقوي

بستي تو بارت را و رفتي، رفتي اما 
در قاب چشمانت غزل فرياد مي زد
من شعرهايم را برايت دود كردم 
مانند اسپندي كه تب را داد مي زد

يك شاخه گل دادم به تو آن روز بابا 
گفتي كه لاي جانمازت مي گذاري
گفتي شهادت يعني اينكه عاشقانه 
در راه عشقت جان خود را مي سپاري

من فكر كردم زود برمي گردي و من 
با تو دوباره زندگي را مي سرايم
از قاب چشمانت دوباره مثل هرزور
من شاه بيت شعرهايم را مي ربايم

بعد از تو من در شعرهايم نوشتم 
از گريه ها و خنده ها و انتظارم
از اينكه مي خواهم كه برگردي چرا كه 
بي تو شبيه شعرهاي مرگبارم

يك پيكر آمد از تو يك تابوت يك كيف
اما پدر من مانده ام در انتظارت
يك جانماز و يك پلاك و يك گل خشك
تنها همين ها مانده اينجا يادگارت …

منبع : گلواژه هاي پايداري/ اشعار برگزيده ي اولين و دومين جشنواره شعر پايداري استان آذربايجان شرقي/ به كوشش محمد رنجبر باهر