احمد البرز
ای لحظه های خوش بیا یک بار برگرد
حتی برای بودن تکرار برگرد
گل های باغ ما همه پژمرد دیدی ؟
ای شاخه لطفی کن به پای خار برگرد
درروح سرگردان که آغوشی نمانده
با سایه گاهی بر سر دیوار برگرد
دشمن تمام سنگر ما را گرفته
یارا شبیه همت سردار برگرد
باور نمی دانم کجای راه مانده
باور بیا تا گم شود انکار برگرد
شب قامت رعنای ما را تار کرده
ای نور زیبا سرخی رخسار برگرد
اما اگر اندیشه بر سر بود روزی
منصور شوآری برای دار برگرد
هر کوچه با نام عزیزی شد خیابان
اینبار تمام شهر را بردار برگرد
احمد البرز
…………….
یک مشت سبزه تقدیم نگاه شما
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران