خبر کوتاه بود – ” اعدام شان کردند ” خروش دخترک برخاست لبش لرزید دو چشم خسته اش از اشک پر شد گریه را سر داد و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم چرا …
خبر کوتاه بود – ” اعدام شان کردند “ خروش دخترک برخاست لبش لرزید دو چشم خسته اش از اشک پر شد گریه را سر داد و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم چرا اعدامشان کردند ؟ می پرسد ز من با چشم اشک آلود عزیزم دخترم آنجا شگفت انگیز دنیایی ست دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا طلا : این کیمیای خون انسان ها خدایی می کند آنجا شگفت انگیز دنیایی که همچون قرنهای دور هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن آلوده ست در آنجا حق و انسان و حرفهایی پوچ و بیهوده ست در آنجا رهزنی آدمکش خونریزی آزاد است و دست و پای آزادی ست در زنجیر عزیزم دخترم آنان برای دشمنی با من برای دشمنی با تو برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند و هنگامی که یاران با سرود زندگی بر لب به سوی مرگ می رفتند امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند به شوق زندگی آواز می خواندند و تاپایان ره راه روشن خود با وفا ماندند عزیزم پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز تو در من زنده ای من در تو ما هرگز نمی میریم من و تو با هزاران دگر این راه را دنبال می گیریم از آن ماست پیروزی از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی عزیزم کار دنیا رو به آبادی ست و هر لاله که از خون شهیدان می دمد امروز نوید روز آزادی ست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج