محمد جوکار
با نسیم چادرت ، گاهی هوایی می شوم
من به لطف عطر سیب ات ، ماورایی می شوم !
“توی ریخت و پاش این خاموشی ناکوک من “
گاهگاهی ، عاشق شعر “عطایی” می شوم
” ای مسلمانان ، خلایق کار دیگر کرده اند “
من در اینجا دست ، دامان “سنایی ” می شوم
“صبحدم چون آفتاب ، از کوه خاور سر زند”
” کوچه ی بن بست” ِ دیوان “هُمایی ” می شوم
“خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور”
مثل حافظ ، عاشق نغمه سرایی می شوم
با شمیم تو ، که می پیچد درون کوچه ها
مثل مولانا ، پر از شور جدایی می شوم
در شلوغی های ذهنم ، حس من گم می شود
آخرش ، بازیگر فیلم “بقایی ” می شوم !
چادر از سر برندار ، “یاس خیال ” آشفته شد
تا همین جا هم ، برای تو فدایی می شوم.
ردپای چشم تو ، در شعر من جامانده است
عاقبت ، محکوم آراء قضایی می شوم !
م.ج.یاس خیال 1394.12.07
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران