فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

بارش بغض

پرستش مددی

بیقرارم شبیه شب بوها
در نگاهم سکوت می غلطد
مثل کنج خرابه ای غمگین
بر تنم عنکبوت می غلطد

می نویسم دوباره از بغضم
از سکوتم ستاره می بارد
از نگاهم که غرق در شوق است
اشک غم بی اشاره می بارد

مثل قوهای خسته از پرواز
بر تن برکه ای زمینگیرم
این همان انتهای تقدیرست
صبر کن بی اراده می میرم

موج ها دسته دسته می آیند
که مرا هم شبی به دوش کشند
بنویسند بر تنم شعری
کفنی از غزل به روش کشند

دست تقدیر در خزان گل کرد
مادرم مرد و من یتیم شدم
خواهرم لای بافه ای از غم
بغض کرد و اسیر بیم شدم

بی کسی درد ساده ای بوده
بی کسی انتهای تنهایی است
در دل خود اگر غریب شوی
این همان رد پای تنهایی ست

مرگ آغاز غربت عشق است
شعر دولتسرای آدمها
کشتی غم بدون سکان ست
در کف ناخدای آدم ها

نفسم زاده ی تلاطم هاست
خنده ام بوی زخم غم دارد
بنویسید بر پر قوها
شاعری حسرت قلم دارد

چشم هایم شکنجه ی خواب اند
روی دنیای خنده می بندم
می روم در خودم غزل بشوم
می روم تا به غم بپیوندم

بنویسید درد من شعر است
شاعری خسته پای تقدیرم
من همانم که توی هر بیتم
بازهم بی اشاره می میرم

پرستش مددی

۱۳۹۵.۰۴.۲۵

بخش چهار پاره | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران