فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

ای آن که در کاری..

علی سپهرار

تو ای دستی که در محشر شکایت نامه ها داری

سخن با من بگو اکنون تو ای چشمی که میباری

به تیغی حین بُرّیدن ؛ ز نانی اندرین مطبخ

ز انگشتم بریدم من ؛ چه خونی آمدش ؛ باری:

مبُر نان کسی یارا ؛ و یا راهی ز یک عابر

که روزی بُر زند قسمت ؛ ورقها را ز نو ؛ آری!

نیامد چکۀ دوّم ؛ که گشتم در قوافی گم

تو و یک چکّه از خونت ؛ من از یک قطره در زاری

نیالایی تو اما در جهان دستی به خون یارا،

که بندد روی دست تو ؛ نقوش مردم آزاری

بیا اکنون تو با جسم و روانت صحبتی افکن

همان گپ را که فردا تو زنی آنسان که پنداری

ز تغییری که خواهد شد ببر سهمی درین گیتی

شوی بیدارِ این عالم یقین کن قبل بیداری

که هر قلبی بپرهیزد چو گبری در دم پیری

کنون دستت ببر بالا ؛ نه با شمشیر و اجباری

«خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی »

خودت بینای دانایی برین دل چون تو معماری

علی سپهرار
«اثیر»

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران