پرستش مددی
باز آمدم بسویَت ، تا دل ز غم بشُویَم
این دل گرفته زنگار ، این درد با که گویم
در دامِ غم اسیرم ، این غصه کرده پیرَم
پس کو وفای دلدار ؟ این درد با که گویم
من سینه سوزِ عشقم . نامت به دل نوشتم
پُشتم خمیده شد یار ، این درد با که گویم
در آسمانِ چشمَت . یک قطره اشکِ خیسَم
اشکی که گشته تکرار ، این درد با که گویم
مدهوشِ باده نوشم ، افتاده ای خموشم
من مستم و دل افکار ، این درد با که گویم
مستم اگر به مستی ، از من بگیر تو دستی
افـتاده ام بناچار ، این درد با که گویم
من تشنه ی نگاهَت ، مشتاقِ رویِ ماهت
گم گشته و گرفتار ، این درد با که گویم
من می رسَم به پایان ، با این دو چشمِ گریان
از این غم شرربار ، این درد با که گویم
سوزم ز سازَت ای دل ، بر من مبند محمل
درمانده ام و تبدار ، این درد با که گویم.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران