رجب توحیدیان
« اکسیرشفا »
گلــــــزار رخ جانــان ، آیینه زیبایی
اندر چمن حسنش ، هر جلـوه تماشایی
رخسار دل افروزش مانند مـــه گردون
گیسوی دلاویزش، همچـون شب یلدایی
درساحت عشق او، عقـــل بشری حیران
هر قطره ز فضل ، او در دیـده چو دریایی
اسرار طریــــق او ، معلوم نشد کس را
ادراک مقـــــام او ، پنداری و رویایی
گر چشم دل و جان را پرنور همی خواهی
خاک سر کوی او، کـــــن سرمه بینایی
گر جسم و تن مرده ات اکسیرشفا خواهد
اندر حـــرم وصلش ، انفاس مسیحـایی
«سالک» بــــه ره عشقش از هیچ نیندیشد
سر لوحــه ی عشق او ، بیبـاکی و رسوایی
دکتر رجب توحیدیان(سالک)- سلماس
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران