لبریز می شوم، از ادّعایِ هیچ
سر ریز می شوم،ازهرکجای هیچ
بر، هایِ هیچِ خود، خطی کشیده ام
تا دیده تر شوم، در دیده هایِ هیچ
با دستِ سرنوشت، در پیچ زندگی
پیچیده ام بسی، در راستایِ هیچ
چون مرغِ در قفس، افتادم از نفس
از بس که پر زدم، در تنگنایِ هیچ
در رفت و آمدم،هر روز روزگار
از ابتدایِ هیچ ، تا انتهایِ هیچ
با اینکه گفته اند، در هیچ ها مپیچ
پیچیده ام بسی، دردست وپای هیچ
در ازدحام هیچ، در هیچ گم شدم
پیدا نمی شوم ،در لابلای ِ هیچ
فریاد می زنم ،هی داد می زنم
جایی نمی رسد،اما صدایِ هیچ
پنهان نمی کنم “خود” را که بوده ام
یک عمرِ آزگار،”مردی برای هیچ
(امیر علی رجبی)
شاعر امیرعلی رجبی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو