فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

امشب پريشان خاطر و دلتگ هستم(غلامرضا پرويني نژاد)

پایگاه خبری شاعر این روزها  هم نوا با مردم مظلوم فلسطین به ویژه غزه  اشعار شاعران ایران زمین درباره غزه را  منتشر می کند .صفحه شعر مقاومت در پایگاه خبری فضایی است تا شاعران سزوده های خود را با علاقمندان حوزه شعر و ادبیات به اشتراک بگذارند تا در رساندن صدای مظلومیت مردم فلسطبن نقشی داشته باشند
باهم شعر 

امشب پريشان خاطر و دلتگ هستم(غلامرضا پرويني نژاد)

را زمزمه می کنیم  تا یادمان باشد مقاومت همیشه پیروز است.

امشب پريشان خاطر و دلتگ هستم(غلامرضا پرويني نژاد)

عنوان : باران شقايق
شاعر: غلامرضا پرويني نژاد

امشب پريشان خاطر و دلتگ هستم
دلتنگ بوي جبههه، بوي جنگ هستم

دلتنگ شور و حال شب هاي غريبي
دلتنگ عطر خيس قرآن هاي جيبي

هر غيبت آغاز حضوري بود آنجا
هر خاكريزي كوه طوري بود آنجا

آن روزهاي سرخ هم عهدي كجا رفت
شب هاي«يا زهرا» و«يا مهدي» كجا رفت

كو لاله هايي كه سراسر داغ بودند
حيثيت گل، آبروي باغ بودند

آنان كه از آتش برهنه پا گذشتند
دريا دلاني كز دل دريا گذشتند

آشفتگان عطر خاك كربلا كو؟
دلدادگان خنجر و خون و خدا كو؟

كو تكيه گاه سروهاي قد خميده؟
سردارهاي نخل هاي سر بريده
دريا دلان عاشق سنگر نشين كو؟
رزمندگان حمله ي فتح المبين كو؟

مردان شب، مردان خون، مردان نيزه
گل هاي سرخ دشت خونين هويزه

آنان كه دريا وامدار روحشان بود
خورشيد زخم سينه ي مجروحشان بود

آنان كه از ناي سحر آواز كردند
آنان كه در باران تيغ و دشنه بودند
آنان كه چون مولايشان لي تشنه بودند

آنان كه در رگهايشان خون خدا بود
آنان كه تنها آرزويشان كربلا بود

آنان كه رو بر قبله اي اشراق كردند
آنان كه جاي خويش را انفاق كردند

آنان كه از مردن نترسيدند هرگز
از دشنه و دشمن نترسيدند هرگز

آنان كه زنجير اسارت را گشودند
قفل در سرخ شهادت را گشودند

آنان كه بر بالاي جنت جايشان بود
بال ملائك فرش زير پايشان بود

آنان سياووشان اين اقليم بودند
آنان همه از نسل ابراهيم بودند

آنان كه دست از جان خود شستند و رفتند
بيش از هزار و چهارصد سال عمر دارد

تن در تب طغيان خود شستند و رفتند
رفتند آنان ليك تيغي سرخ مانده ست
اين تيغ را در دل دريغي سرخ مانده ست

تيغي كه با آن حلق دشمن را دريديم
تيغي كه با آن خصم را در خون كشيديم

اين تيغ ره در خواب دشتي سرخ دارد
اين تيغ خونين سرگذشتي سرخ دارد

اين تيغ طعم خون و باران را چشيده ست
اين تيغ سرد و گرم دوران را چشيده ست

اين تيغ در خاك تجرد ريشه دارد
اين تيغ در عرياني خود ريشه دارد

اين تيغ فكر ننگ و نام خود نبوده ست
اين تيغ يكشب در نيام خود نبودست

اين تيغ رقصيده و رقصانده ما را
اين تيغ از پيشنيان مانده ما را 

اين تيغ در دل كينه اي از شمر دارد
در جنگ خيبر دست حيدر بود اين تيغ
در كربلا همراه اكبر بود اين تيغ

اين تيغ آب از غيرت عباس خورده
دست حبيب ابن مظاهر را فشرده

اي تيغ بيش از هر چه دشنه گريه كرده ست
اين تيغ با طفلان تشنه گريه كرده

اين تيغ يك شب كوفه را تا شام رفته
همراه زينب كوفه را تا شام رفته

اين تيغ پيموده آداب ادب را 
بوسيده دستان حسين تشنه لب را 

اين تيغ در هر دوره اي دشمن شكن بود
اين تيغ عمري تشنه ي عريان شدن بود

اين تيغ را بايد دوباره آب دادن
از خون سرخ يك ستاره آب دادن

منبع : گلواژه هاي پايداري/ اشعار برگزيده ي اولين و دومين جشنواره شعر پايداري استان آذربايجان شرقي/ به كوشش محمد رنجبر باهر