لیلی اله یاری
مـانــده ام درمـانــده و درگیــر افـکارخـودم
می زنــم پرسه در این رویای تب دار خودم
مثــل یک گمگشتـه ام ، غرق عذابی بیـکران
خستــه از ایـن طالع نحس و نگونسـار خـودم
می سرایــم این غزل را در پریشان حالی ام
تـا شـود غم نـامه ی ســودای غمبــار خودم
خلسه ی بی انتها ، هذیان و اشکِ بی کسی
مات و سرگردان شدم در دودِ سیـگار خودم
فکر یک پایـانِ تلخ و یک قصیـده رنـج و درد
پس به گورم می بــرم این گنجِ اسرار خودم
* لیلی اله یاری *
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران