فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

اسب زمينگير مرا زين كنيد(رضا كريمي)

اسب زمينگير مرا زين كنيد(رضا كريمي)

عنوان : گهر احمدي
شاعر   : رضا كريمي

اسب زمينگير مرا زين كنيد
را مرا يكسره آذين كنيد
پر شده امشب دلم از بي كسي
مردم از اين قصه ي دلواپسي
واي من و واي دل و واي عشق
آب شدم در تب صحراي عشق
حيف نشد روي به صحرا كنم
عقده ي برنوي پدر واكنم
باز بر اسبان كهر هي زنم
در نفس كوه و كمر ني زنم
باز من و هي هي چوپانيم
بقچه اي ازنان و نگهبانيم
باز من و غيرت و داس از رمه
خشم شب و گرگ و تقاص از رمه 
باز من و خرمن و داس ودرو
باز من و توبره اي از نان جو
شيوه ي اجدادي من هجرت است
هجرت از اين باديه ها هيبت است
باز كنم سلسله را يا كه نه؟
سر دهم اين هلهله را يا كه نه؟
زاده ي جنگم نه رليخائيم
تشنه ي يك لحظه ي ليلائيم
لحظه ي ليلايي من سرمدي ست
آمدن آن گهر احمدي ست
من كه از اين باديه ها خسته ام
دل به گذر گاه كسي بسته ام
مي شود آيا كه شبي گل كند
روي به صحراي تغافل كند
منتظرم تا بشوم راهي اش
دست بر آرم به هوا خواهي اش
آه منم خويش تو، مولاي من
بي تو زمينگير شدم واي من
من كي ام؟ آئينه ي زنگاروش
من كي ام؟ آلوده ي دستان غش
گشته ني ناي بند بند
گوشه ي چشم تو و اين دردمند
هر كه به تو رونكند نا كس است
گوشه ي چشمي ز تو ما را بس است
غمزه اي از هرم نگاهت كجاست؟
گمشده ام چهره ي ماهت كجاست؟
جلوه نما تا بشوم فاني ات
قطره اي از آن يم طوفاني ات
گرچه نشد پيش تو شكوه ي كنم
ديده زاندوه تو دريا كنم
جان من غمزده ارزاني ات
باز نشد سفره ي مهماني ات
كوچه ي من غرق چراغاني است
منتظر يك شب عرفاني است
پس كي از اين كوچه گذر مي كني؟
چشم مرا غرق نظر مي كني