احمد البرز
جلوه ای که پیش هر آیینه می نازد تویی
جلوه ای که آب را ، آیینه می سازد تویی
گرچه در انوار خورشید نمایان ذره است
پیش ظلمت ، آنکه با مهتاب می بازد تویی
در خرابی های ما ، امید سازش می شوی
در خرابی ها اگر چیزی نمی سازد تویی
شاهد دنیای مایی ، ماجرای ما جداست
اسب امیدی ، که بر هر عرصه می تازد تویی
سینه ی اتشفشان ما ، دلش نابود شد
آنکه پیش دیگران ، بر من نمی نازد تویی
اوج تو بالا بلندی میکند ، بر بال عشق
آنکه بی لیلی ، دلش را شوق افرازد تویی
شعله ی تقدیر تو ، خاکسترش ققنوس شد
آنکه ابراهیم را ، در آتش اندازد تویی.
احمد البرز 1395.08.05
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران